نیایش، پر و بال کشیدن از صحرای تفتیده تنهایی است.
نیایش، جامی است لبریز از زلال وصل که در کام
خشکیده زندگی ریخته می شود و به آن حیات می بخشد.
نیایش، ما را وصله همرنگ جهان هستی می کند.
آن کس که نیایش ندارد نغمه ناهماهنگ است.
نیایش، بارقه امیدی است که در فضای دودزده عصر
بیخودی و یأس، از اعماق جان بر می خیزد.
هیچگاه شادابی و نشاط روح به اندازه زمان نیایش نمی رسد.
نیایش، مونس و همدم تنهایی ها و غربت هاست.
نسیمی است که از ابدیت برخاسته است تا مشام جان ما
را به عطر خویش بنوازد و ما را در دریای نور غوطه ور کند.
نیایش، پرواز مرغ روح از قفس تن و پر و بال زدن در
بی نهایت است.در آن هنگام که تمام خیالات و توهّم های
روزانه ما بی پایگیِ خود را نشان می دهد
این خورشیدِ حقیقتِ جان است که روح را به نیایشی فرحناک می خواند
. پرواز از ژرفای روح تا قرب پروردگار، یک آه سوزان است و بس.